پانيا گلي،پانيا گلي،، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره
وبلاگ،وبلاگ،، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره

پانيا سرشار مقدم PANIA

اولين مسافرت پانيا – اردبيل

 امروز 29 ام شهريور 94 و ما قراره همراه دختر گلمون و عمو محمود و خانواده اش بريم مسافرت اردبيل.كلي وسايل براش جمع كرديم و ...  لطفا به ادامه مطلب بريد       امروز 29 ام شهريور 94 و ما قراره همراه دختر گلمون و عمو محمود و خانواده اش بريم مسافرت اردبيل.كلي وسايل براش جمع كرديم و كلا قسمت عقب ماشين مختص لحاف و تشك و صندلي ماشين پاني خانم شد.صبح زود راه افتاديم و انصافا دختر گل مامان اصلا اذيت نكرد. گاهي بيدار ميشد و شير ميخورد و موقعي كه بيدار بود با قورباغه اش بازي ميكرد.وقتي اردبيل رسيذديم نسبت به تهران هوا خنك بود و مامان براي دخترش يه كلاه بافتني خريد ولي پاني خانم شيطون اينقدر نق نق كرد كه عمو ميكائيل ...
29 شهريور 1394

سومين سالگرد ازدواج مامان و بابا

امروز 19 شهريور 94 برابر با دومين سالگرد ازدواج مامان و باباست.مامان داره ميره آرايشگاه تا براي شب كه يه مهموني سه نفره داريم آماده بشه. بابا هم داره ميره ارايشگاه تا موهاشو مرتب كنه. وقتي هر دو از ارايشگاه بيرون اومده بوديم ناخودآگاه با هم تلفني صحبت كرديم و براي اينكه طرف مقابل رو سورپرايز كنيم هر دو به هم گفتيم كه هنوز توي ارايشگاه هستيم .جالب اينجاست كه ....    امروز 19 شهريور 94 برابر با دومين سالگرد ازدواج مامان و باباست.مامان داره ميره آرايشگاه تا براي شب كه يه مهموني سه نفره داريم آماده بشه. بابا هم داره ميره ارايشگاه تا موهاشو مرتب كنه. وقتي هر دو از ارايشگاه بيرون اومده بوديم ناخودآگاه با هم تلفني...
19 شهريور 1394

12 شهريور 1394 واكسن 6 ماهگي

              8ام قرار بود كه واكسن 6 ماهگي رو بزينم ولي چون مسافرت اردبيل هستيم وقتي از سفر برگرديم اين كار رو در اسرع وقت انجام ميديم.امروز واكسن زديم و تو ساعت 3 به بعد درد بدي توي پاي چپت داشتي به حدي كه اصلا حركتش نمي دادي.با وجود اينكه شيطوني ميكردي ولي فقط دو تا دستات و پاي راست را حركت مي دادي ما هم مي خنديديم و هم ناراحت بوديم كه درد داري.از امروز قراره پاني خانم روزي 2 بار فرني ميل كنن و قطره آهن هم بخورن. قد: 66 وزن: 6.820 گر م ...
12 شهريور 1394

برنامه چرا و عشق و علاقه پانيا به اون

             پانيا خانم ما الان تو 6 ماهگي هست و يه روز جمعه اتفاقي كانال 5 و برنامه چرا داشت پخش ميشيد كه يه دفعه من و باباش ديديم دخمل طلا داره از خنده غش ميكنه و هر چي صداش مي كرديم اينقدر محو تماشا بود كه انگار صداي ما رو نمي شنويد.و كل 45 دقيقه رو بدون حركت و ا دقت زياد برنامه رو نگاه كرد.مامان هم از اين موضوه خوشحال كه آخ جون يه سرگرمي واسه پانيا درست شده از اون روز به بعد بود كه مامان هروقت كار داشت برنامه چرا رو كه از قبل ضبط كرده واسه دخترش پخش مي كرد و خودش با خيال راحت به كاراش مي رسيد. دوستت دارم "چراي لب كشاني" كه به من و دخترم كمك كردي. ...
11 شهريور 1394

اولين باري كه پانيا تو روروك نشست

12 شهريور 94 بالاخره سفينه پانيا خانم رو باز كرديم و عسلم توي روروك نشست و همون موقع دختر باهوش من با دستاي كوچولوش مدام ميزد روي قسمت بوق سفينش.كلمه سفينه رو عمو پژمان وقتي عكس پانيا تو روروك رو ديد گقت.       ...
11 شهريور 1394

گالري عكس پانيا

اولين روز مهد كودك 7 مهر 95 عروسي پسر خاله فريبا   3 مرداد 95 عروسي شكيبا   9 مرداد باغ وحش ارم ژست پانيا خانم در 16 ماهگي هنگام شير خوردن ناناز مامان شبي كه دوچرخه خريد.اوسط رمضان 95 عسل مامان در رستوران 7 مرداد 95     دختر گل مامان در پارك -14 ماهگي قربونـــــــــــت برم با اون مدل نشستن     عسل مامان وقت نماز خوندن در 14 ماهگي البته بلد كه نيست تازگي ياد گرفته الله اكبر نصفه و نيمه ميگه و خجالت ميكشه وقتي بهش ميگم نماز بخون  ليمو ترش با ماهي خوردن دخــــــــــــمل مامان در 13 ماهگي البت...
6 شهريور 1394
1